English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 207 (7056 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
materialised U صورت خارجی بخود گرفتن
materialises U صورت خارجی بخود گرفتن
materialising U صورت خارجی بخود گرفتن
materialize U صورت خارجی بخود گرفتن
materialized U صورت خارجی بخود گرفتن
materializes U صورت خارجی بخود گرفتن
materializing U صورت خارجی بخود گرفتن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
assume U بخود گرفتن
assumes U بخود گرفتن
strike an attitude U حالتی بخود گرفتن
attitudinize U حالت خاصی بخود گرفتن
incarnation U صورت خارجی
incarnations U صورت خارجی
imbody U صورت خارجی
incarnate U صورت خارجی دادن
exteriorization U صورت خارجی دادن به
epitomized U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomize U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomising U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomises U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomised U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizing U صورت خارجی به چیزی دادن
epitomizes U صورت خارجی به چیزی دادن
bused U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bussing U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busses U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bus U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
bussed U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
buses U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
busing U باسی که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و رسانه خارجی منتقل میکند
highways U باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
highway U باس ای که سیگنالهای داده را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه و وسایل خارجی منتقل میکند
accomplishes U صورت گرفتن
accomplish U صورت گرفتن
bring into being U صورت گرفتن
put into effect U صورت گرفتن
put into practice U صورت گرفتن
bring inbeing U صورت گرفتن
accomplishing U صورت گرفتن
carry out U صورت گرفتن
accomplish U صورت گرفتن
execute U صورت گرفتن
fulfill [American] U صورت گرفتن
make a reality U صورت گرفتن
bussing U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busses U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
busing U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bussed U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bus U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
buses U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
bused U اتصالات فیزیکی که داده آدرس را به صورت موازی بین واحد پردازش مرکزی و حافظه یا رسانه خارجی منتقل میکند
rally U سرو صورت تازه گرفتن
rallied U سرو صورت تازه گرفتن
rallies U سرو صورت تازه گرفتن
To take an invevtory. U صورت برداری کردن ( موجودی گرفتن )
positive externalities U صرفه جوئیهای خارجی عوارض خارجی مثبت پی امدهای خارجی مثبت
disposition U صورت بندی وضع گسترش موضع گرفتن تغییر مکان
inventory U از چیزی صورت برداشتن صورت ریز مواد اولیه موجودی انبار صورت تحریرترکه متوفی
exterior angle U زاویهء خارجی کثیرالاضلاع زوایای خارجی حاصله ازتقاطع یک خط بادوخط موازی
external symbol dictionary U فهرست علائم خارجی فرهنگ لغات نمادهای خارجی
impurity U جزء تشکیل دهنده خارجی ناخالصی ماده خارجی
foreign exchange U پول خارجی ارز خارجی
outwork U استحکامات خارجی دژ سنگرهای خارجی
wilson U پرش از لبه خارجی یک اسکیت و چرخش کامل در هوا وبازگشت روی لبه خارجی اسکیت دیگر
external diseconomies U عوامل زیان اور خارجی عوامل نامطلوب خارجی
exchanged stabilization fund U مقصودتاسیسی است در ان پول خارجی و داخلی یک کاسه میشود و به این وسیله مظنه ارز خارجی ثابت نگهداشته میشود تا تنزل پول داخلی باعث رکود تجارت و عدم اعتماد نشود
local U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
locals U چاپگری که به صورت فیزیکی به کامپیوتر وصل است و نه به صورت منبع اشتراکی در شبکه
printer U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
printers U وسیلهای که داده ورودی به صورت الکتریکی را به صورت قابل خواندن چاپ شده تبدیل میکند
plastic bubble keyboard U صفحه کلید که کلیدهای آن به صورت حبابهای کوچک روی ورقه پلاستیکی هستند که در صورت انتخاب مدار را کامل می کنند
packet U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
packets U روش ارسال داده روی شبکه گسترده به صورت بستههای کوچک که بعدا به صورت درست سوار می شوند در مرحله دریافت
numeric U که در بسیاری صفحه کلیدهای کامپیوتر به صورت گروه جداگانه برای واد کردن حجم زیادی از داده به صورت اعداد به کار می رود
self help U کمک بخود
self relative U نسبت بخود
self congratulation U تبریک بخود
self-help U کمک بخود
preen U بخود بالیدن
preened U بخود بالیدن
to remember oneself U بخود امدن
aplomb U اطمینان بخود
preens U بخود بالیدن
to imbrue with blood U بخود اغشتن
self respect U احترام بخود
self exaltation U بخود بالیدن
self dramatization U بخود بندی
self trust U اعتماد بخود
self importance U دادن بخود
self dependent U متکی بخود
preening U بخود بالیدن
self consequence U اهمیت بخود
playact U بخود بستن
to imbrue in blood U بخود اغشتن
he was restored to reason U بخود امد
self-pity U ترحم بخود
self pity U ترحم بخود
bethink U بخود امدن
spontaneous U خود بخود
assumable U بخود گرفتنی
spohnge U بخود کشیدن
arrogation U بخود بستن
assumed U بخود بسته
substantive U متکی بخود
by it self U خود بخود
self confident U مطمئن بخود
introspect U بخود برگشتن
to suck in U بخود کشیدن
pretend U بخود بستن
feign U بخود بستن
narcissism U عشق بخود
dissemble U بخود بستن
sham U بخود بستن
abiogenesis U تولید خود بخود
appropriator U بخود اختصاص دهنده
self rewarding U پاداش دهنده بخود
lay out oneself U بخود زحمت دادن
assumed U بخود گرفته عاریتی
autoplasty U پیوند از خود بخود
to be convulsed with laughter U از خنده بخود پیچیدن
lion skin U دلیری بخود بسته
to be moped U بخود راه دادن
diffidently U با نداشتن اعتماد بخود
self subsistence U اعاشه خود بخود
to summon up courage U جرات بخود دادن
to permit oneself U بخود اجازه دادن
screw up one's courage U جرات بخود دادن
self fertility U لقاح خود بخود
delusion of reference U هذیان بخود بستن
monopolize U بخود انحصار دادن
monopolized U بخود انحصار دادن
monopolizes U بخود انحصار دادن
to stint oneself U تنگی بخود دادن
monopolizing U بخود انحصار دادن
to stand on one's own legs U متکی بخود بودن
self divison U تقسیم خود بخود
self fruitful U بخود بخودگرده افشان
self activity U فعالیت خود بخود
self charging U خود بخود پر شونده
monopolises U بخود انحصار دادن
monopolised U بخود انحصار دادن
monopolising U بخود انحصار دادن
muster up your courage U جرات بخود بدهید
to take the sun U افتاب بخود دادن
to f. oneself U بخود دلخوشی دادن
to buck up U فرزشدن نیرویاجرات بخود دادن
self rising U خود بخود بلند شونده
intervert U بخود اختصاص دادن برگرداندن
pretendedly U بطور ساختگی یا بخود بسته
To give way to doubt. To waver. U بخود تردید راه دادن
introspect U بخود امدن درخود فرورفتن
self insured U خود بخود بیمه شده
self lubricating U خود بخود نرم شونده
feign U بخود بستن جعل کردن
self moved U دارای حرکت خود بخود
pretends U بخود بستن دعوی کردن
assume U بخود بستن وانمود کردن
arrogate U غصب کردن بخود بستن
autolysis U هضم یا گوارش خود بخود
to overstrain oneself U زیاد بخود فشار اوردن
to rally one dispersed U نیروی تازه بخود دادان
agonise U بخود پیچیدن معذب شدن
pretending U بخود بستن دعوی کردن
self formed U خود بخود تشکیل شده
pretend U بخود بستن دعوی کردن
assumes U بخود بستن وانمود کردن
self registering U خود بخود ثبت کننده
feigns U بخود بستن جعل کردن
self slayer U مبادرت کننده بخود کشی
To give way to gloomy thoughts . U فکرهای بد بخود راه دادن
self regulating U خود بخود تنظیم شونده
self tightening U خود بخود تنگ شونده
barrage jamming U تولید پارازیت به صورت پرده ممانعتی پخش پارازیت به صورت توده وسیع
self pollination U گرده افشانی خود بخود گیاه
self unloading U خود بخود تخلیه کننده بار
self support U اتکاء بخود تکفل مخارج خود
that is his look U این کار وابسته بخود اوست
to put on frills U سیمای ساختگی بخود دادن بادکردن
self digestion U جذب خود بخود مواد غذایی
refocillate U تجدید حیات کردن بخود اوردن
cupboard love U عشق بخود بسته یاغرض الود
watt U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
watts U واحداندازه گیری SI برای توان الکتریکی که به صورت توان تولیدشده در صورت عبور جریان یک آمپر از باری که ولتاژ یک ولت دارد تعریف میشود
discretionary U آنچه در صورت نیاز لازم و در صورت عدم نیاز زیادی باشد
auto U پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
autos U پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و " خودکار".
appropriation U قصدتملک و بخود اختصاص دادن مال مسروقه
aut U پیوندیست بمعنی " خود" و " وابسته بخود" و" خودکار"
stylolite U ستون سنگی همجنس صخره متصل بخود
ultromotivy U جنبش خود بخود نیروی خودبخودی جنبی
ingratiatory U طرف توجه قرار دهنده امیخته بخود شیرینی
to take medical advice U دستوراز پزشک گرفتن دستورطبی گرفتن
rom U دیسک پلاستیکی کوچک که به عنوان قطعه ROM با فرفیت بالا استفاده میشود. داده به صورت دودویی ذخیره میشود به صورت سوراخهای حکاکی شده روی سطح آن که سپس توسط لیزر خوانده می شوند
chargeable accessions U استخدام به صورت پرسنل کادر استخدام به صورت پیمانی
line astern U صورت بندی ستون هوایی صورت بندی یک ستونه
flagellant U کسیکه برای بخشودگی ازگناهان بخود شلاق میزند موجود یا انگل تاژک دار
to seal up U درز گرفتن کاغذ گرفتن
clam U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
clams U بچنگال گرفتن محکم گرفتن
take in <idiom> U زود گرفتن ،مطالب را گرفتن
grip U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripped U طرز گرفتن وسیله گرفتن
gripping U طرز گرفتن وسیله گرفتن
slag U کفه گرفتن تفاله گرفتن
calebrate U جشن گرفتن عید گرفتن
grips U طرز گرفتن وسیله گرفتن
dat U سیستم ضبط صورت به صورت اطلاعات دیجیتال روی نوار مغناطیسی که تولید مجدد با کیفیت بالا دارد ونیز نوار با فرفیت بالا برای سیستم پشتیبانی
Recent search history Forum search
1pedal pamping
1گج
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1meaning of taking law
1در حلقه ها و مدولها در درس جبر چه مفهومی دارد؟ Socle
2Once it's downloaded, please run the Kaspersky Malware Scanner software. This might take a moment and involve a few steps.
1nonconversation
1offshoring
2to keep someone up
1Finally, standard notation is used throughout, with clarifications provided as needed.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com